آقا بیا
آقا بیا:گفتم بیائی و دردم دوا کنی
از این ضلالت وبندم رها کنی
خشکیده چشم من آقا به در بیا
مردند منتظران ومراپدربیا
نکند منتظر مردن مائی آقا؟
این جمعه بمیرم میائی آقا؟
تا چند غروب جمعه با غم باشد؟
تا چند خروج ظلم ملزم باشد؟
تا چند به سنگ وچوب بندک بزنیم؟
تا چند به شمع نافه فندک بزنیم ؟
تا چند به ظلم هیجا نکنیم؟
تاچند نماز صحّه یکجا نکنیم؟
این فتنه که فوج ناکسان میکارند!
این ظلم روا به مردمان میدارند!
گر زود نیائی به خدا مولا جان
گر دیر نمائی به خدا مولاجان
قلب ضعفا یکی یکی می پوسد
هر لحظه اجل دست یکی میبوسد
مولای من این جمعه مبارک گردان
از یمن وجود خود تبارک گردان
والله که شعر من تو را کم باشد
(ملّا)نه نظر باز که ملزم باشد
در آمدنت دل مرا شکی نیست
نابودی فوج امرا شکی نیست
اما نکند قلّت احباب شود
دیر آمدنت علت سهراب شود
ما منتظریم تو را زدل آقا جان
این جمعه مرا مکن خجل آقا جان